تقصیر من نیست، اگر خوبم اگر بدم. همه چیز را هم نمی شود گردن اختیار و این ها انداخت. در تنهایی است که نگاه می کنی و می بینی هجوم نیروهای نامرئی را و ازدحام غیرقابل انکارشان را. در تنهایی است که می فهمی خیلی وقت ها اختیار باید برود بوق بزند و هیچ کاری ازش ساخته نیست. این است که تقصیر من نیست اگر خوبم اگر بدم یا اگر حتی معمولی ام. این ها را وقتی تنها هستم می فهمم من وقتی راه می روم از همیشه تنها ترم. این ها را وقتی راه می روم با خودم زمزمه می کنم که من دست خودم نیست خیلی وقت ها. اختیار ساده ترین عنصر تشکیل دهنده شخصیت من است یا بود یا خواهد بود. چیزهای پیچیده تری هم هستند.