Saturday, March 20, 2010

Change Life!

درست نه و دو دقیقه و چهارده ثانیه
من آدم دیگری می شوم
با یک مشت امید ِ واهی در بغل
و یک دنیا فکر خام ِ دست نیافتنی در سر
قول می دهم.

Sunday, March 14, 2010

همیشه از آن چند دقیقه ی آخر می ترسم
از آن یکی دو تا اس ام اس آخر
از آن چند خط ِ آخر ِ چت
از آن حرف های خورده ی آخرین دیدار
از آن نگاه ِ آخر
من همیشه ازین کمی مانده به آخر ها می ترسم ..
اصلا کاش
همیشه
همه چیز
قبل از آن چند دقیقه ی آخر منفجر می شد
نابود می شد
از بین می رفت
من همیشه از آن چند دقیقه ی آخر ِ لعنتی می ترسم
که تمام ِ حرف ها و حس ها و تلخی ها انگار تلنبار می شوند و یکهو خراب می شوند روی سر ِ آدم!

Monday, March 8, 2010

Remembrance of Things Past

بیا از ناداشته‌هایمان حرف بزنیم
از چیزهایی که نداریم
من با انگشتان تو می‌شمارم
تو با پلک زدن های من
(این روزها زیاد پلک می‌زنم
می دانی؟
گریه
فرصت دیدن را می‌شکند
و آن را به قطعات نامساوی تقسیم می کند
پلک زدن
قطرات اشک را
دلتنگی را
می‌گسترد
روی صفحه‌ی بینایی)

بیا بشماریم هر چیزی را که نداریم
شاید یک روز
سر هزار و سیصد و هشتاد و ششمین شماره
به هم رسیدیم

آهسته سرم را تکان می دهم ..
این حق ما نبود که این چنین سرد
از پل عابر پیاده رد شویم
و چشم هامان
آن پایین
در جستجوی تکه های روحمان
در زیر چرخ ماشین ها باشد!
این حق ما نبود
ما باید این بار
درست از وسط بزرگراه
عبور می کردیم
از لابه لای ماشین ها
...
لعنت به این ترس!

Tuesday, March 2, 2010

من دوست دارم حرف های خوبی را که آدم ها به من می زنند، زود فراموش کنم
درست به همان سرعتی که از یاد خودشان می رود!

Monday, March 1, 2010

دیوار نوشت: تخریب ساختمان/ شماره تلفن: فلان!
برای تخریب آدم ها چقدر می گیرند؟ کسی خبر دارد؟